دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.



یک‌بار نهنگی دیدم که با سه ژوبین در بدنش شنا می‌کرد؛ یک روز کامل طول کشید تا بمیره. ما دوباره نهنگ رو دیدیم، بهش نزدیک شدیم؛ نزدیک‌تر از همیشه... به‌خاطر ژوبین‌هایی که من بهش زده بودم ضعیف‌تر شده‌بود. بدنش پر از زخم‌هایی بود که در اثر حمله‌هایی که بهش کرده‌بودن به‌وجود آمده بود.

  • ۰ نظر
  • ۲۲ فروردين ۹۶ ، ۲۲:۳۶

" In 1998, the united states Department of Justice filed suit against Microsoft, in essence claiming that Microsoft included too much functionality in its operating systems and thus prevented application vendors from competing. (For example, a Web browser was an integral part of the operating systems.) As a result, Microsoft was found guilty of using its operating-system monopoly to limit competition."

Operating System Concepts - Silberschatz


United States vs. Microsoft Corp. in Wikipedia

  • ۰ نظر
  • ۲۲ فروردين ۹۶ ، ۱۶:۴۸

‏افسانه‌های سرگردانی‌ات

ای قلبِ دربدر

به پایانِ خویش نزدیک می‌شود.



  • ۰ نظر
  • ۲۱ فروردين ۹۶ ، ۲۰:۳۴

می ترسیدم از وهم بودنت. این سایه ها و صداها خاطراتی شدن که حس ناامنی می دن بهم. نبودنته که منو بی حوصله کرده اگه نه این غریبه ها و نگاه ها و غم توشون گناهی ندارن. لااقل سکوت نبودنت رو می شکنن. نشکنن هم به محض اینکه گرسنه ام میشه -یا حداقل تظاهر می کنم که شده- مجبور میشم این موهای بلندی که به خاطر تو صبوریشو کردم، ببندم و تو آشپزخونه ی تاریک این خونه که هزار بار گفتم چراغشو عوض کن، من قدم نمی رسه و نکردی وایستم نیمرو درست کنم و غم این که دو ماه دیگه هوا گرم تر از این میشه و زمان از حرکت می ایسته دیوانم کنه و من همچنان فکر کنم روزام بی اهمیت تر از اونیه که ناچار شم کرختی سر شبشو با دویدنای زورکی فراموش کنم. نبودن تو این وسط حس یه جنگل بی سر و ته رو داره... جنگل نمناک سرد بی سر و تهی که هر گل و درختی رو توش می بینی شبیه یه پیکره ی کج و معوج دل از دست داده به نظر میاد.  نبودنت این نیمرو رو می سوزونه. تابستون تو راهه درست... سر پاییز چی...؟ بر می گردی؟


نوشین م.

  • ۰ نظر
  • ۲۱ فروردين ۹۶ ، ۱۳:۴۷

 وهم - سایه‌ها - صداها - ناامنی - بی‌حوصله - غریبه‌ها - نگاه‌ها - غم -  سکوت - گرسنه - تظاهر - موهای بلند - تاریک - غم - دو ماه - حرکت - بی‌اهمیت - ناچار - کرخت - دویدن - جنگل - دل‌ازدست‌داده.

  • ۲ نظر
  • ۲۰ فروردين ۹۶ ، ۰۱:۰۹

 هنوز هم صدای شعر خوندش - صدای براهنی و مختاری خوندنش- یه‌جور عجیبی‌ه. یادش می‌کنم. اما نمی‌شه چیزی گفت. مقید هستیم به حصار کلمات. هرازگاهی برای همدیگه عرض ارادت می‌کنیم. خوب که یادش میفتم، از فردای خودم می‌ترسم. 

 ۷ساله، ۲۰ساله، ۳۳ساله...

 من سال‌هاست دور مانده‌ام از تو.

  • ۰ نظر
  • ۱۹ فروردين ۹۶ ، ۰۱:۵۲

 ویولن خاک‌گرفته رو کوک کردم، سعی کردم یکی از تمرین‌های ساده‌ای که قبلاً دوستش داشتم رو بزنم؛ خیلی بدتر از قبل. صفحه‌های اول کتابم رو ورق زد. یکی رو انتخاب کردم؛ هیچی‌ش یادم نبود. از دست خودم عصبانی شدم. تمومش کردم. موزیک مریض امروزم رو واسه هزارمین بار پخش کردم، چشمم افتاد به پنجره‌ی آشپزخونه که انگار با منظره‌ی همیشگی یه فرقی داشت؛ دیوار روبه‌رو تیره شده بود! پنجره رو باز کردم؛ بارون تندی می‌زد... موزیک مریض رسید به مریض‌ترین ریتمش. پنجره رو نیمه‌باز گذاشتم.

 یادم میاد که به اندازه یک لیوان شیر توی بطری باقی مونده‌. قهوه و شکلات هم دارم.
 شیر رو گرم می‌کنم.
 چندتا توییت اخیر رو نگاه می‌کنم؛ «یک کامیون توی استکهلم مردم رو زیر گرفته.»
 موزیک مریض از اول پخش می‌شه.



  • ۰ نظر
  • ۱۸ فروردين ۹۶ ، ۱۹:۱۱

 حوصله‌ی هیچ‌کس و هیچ‌چیز و هیچ‌جا رو ندارم. بی‌قرارم. خوابم عمیق نمی‌شه؛ خواب‌های مزخرف می‌بینم؛ طی سه ساعت خواب ده بار چشمام رو باز می‌کنم و با بی‌میلی تمام سعی می‌کنم ان‌قدر چشمام رو باز نگه دارم تا خستگی مغلوبشون کنه. و باز...

گرگی گرسنه بال درآورده، می‌پرد دنبال ماه در آسمان. این خواب نیست؛ کابوس‌های شومی ازین بدتر من دیده‌ام به روز- به بیداری. گرگِ گرسنه می‌درٙد؛ همواره می‌درٙد. همواره می‌درٙد...


  • ۰ نظر
  • ۱۸ فروردين ۹۶ ، ۰۰:۵۶

 خواب دیدم که آروم صدام زد، گفت « رها شدم.» با همون چشم‌های خندان می‌گفت. نگران شدم، اما چیزی نگفتم؛ منتظر موندم که بیشتر توضیح بده و اون فقط تکرار می‌کرد که؛

 «رها شدم.»



  • ۰ نظر
  • ۱۶ فروردين ۹۶ ، ۱۲:۴۴

 بارون صبح - گذشتن از کنار غم‌انگیزترین کپچر- کانورس سرمه‌ای و جین آبی - شلپ شلپ- مترو- خونه یا دانشگاه؟- دلم واسه اون لعنتیا تنگ شده.

  • ۰ نظر
  • ۱۴ فروردين ۹۶ ، ۰۷:۱۶


بشنوید

 ۱.۵ بامداد - پل خواجو.

  • ۰ نظر
  • ۱۲ فروردين ۹۶ ، ۰۳:۵۹

Said there's a light there waiting for me...





Dark - by Siv Jakobsen

  • ۰ نظر
  • ۱۱ فروردين ۹۶ ، ۱۱:۵۷

 خواستم آرزوهام رو بنویسم. اما به اولین‌ش که فکر می‌کنم، نوبت به بعدی‌ها نمی‌رسه.
 آخه تو نه آرزو هستی، نه واقعیت. عجیبی. مثل سیاه‌چاله، فکر و ذهنم رو می‌بلعی و دیگه یادم نمیاد کی بود، چی بود...

 

  • ۰ نظر
  • ۱۱ فروردين ۹۶ ، ۰۱:۲۶