این اشارت ز جهان گذران ما را بس
گشنمه. میدونم که الآن منطقیترین کار اینه که برم قرمهسبزی پخته شده از دیشبم رو گرم کنم و سالاد درست کنم و درحالی که یکم از فیلم مسی رو میبینم غذا بخورم. اما باید بنویسم تا یادم بمونه که امروز چی دیدم و چه جرقهای توی ذهن و چشمم زده شد؛ ب. یک آدم معمولیه، مثل همهی ما؛ هر از گاهی میاد دانشگاه، سر کلاسهایی میشینه که ما هم داریم -معمولاً روی یکی از صندلیهای ردیف آخر. با دقت استاد رو بررسی میکنه و گاهی سوالهایی میپرسه که به نظر میاد جوابشون رو نمیدونه، اما با توجه به تجربهی حرفهایش قطعاً جوابشون رو میدونه و احتمالاً هدفش از پرسیدن سوال سنجیدن استاد یا همچین چیزیه. کارهای بزرگی کرده، مهارتهای زیادی داره، و شخصیتش کاملاً مستقل و نسبتاً بزرگساله. امروز در اثر جبر زمانه مجبور بود در جلسه تیمی مربوط به پروژهی یکی از درسها حاضر بشه -که تقریباً سروقت اومد- و باهم دربارهی موضوعهای تهیهی نرمافزار صحبت کردیم که در مقیاس کارهایی که اون تا به حال انجام داده، این کار مسخره و کموبیش غیرعملی به نظر میاد. با اینحال با حوصله و دقت همکاری کرد و مسئولیتها رو بین اعضا تقسیم کرد و با حفظ همون لحن دوستانه، روی ددلاینها تآکید کرد.
میفهمم که وقتی میگه برو دنبال فلان چیز و حتتی لینکهای بهدردبخوری که خودش پیدا کرده رو بهم نشون میده، همون فرصتی بهم دادهشده که خیلی وقتها آرزوش رو داشتهم. میدونم که دو سال اخیر رو تلف کردم اما میتونم جلوی ادامهی این روند باطل رو بگیرم. سعی میکنم با مناسبترین ادبیات ممکن شرح پروژه و نیازمندیها رو بنویسم و به این فکر کنم که چطوری از فرصتها استفاده کنم. دورهی یکماههی میانترمها و تحویل پروژهها سختترین و مفیدترین دورهی زمانی هر ترمه. با این حساب من به ازای هر ترم، دو تا دو و نیم ماه زمان تلفشده داشتم؛ و یعنی به ازای سه ترم گذشته، شش تا هشت ماه زمان تلف کردم. فا گفت شاید وقت تلف نکردی؛ چیزهای دیگهای بهدست آوردی. بهش فکر کردم؛ شاید آدمهای خوبی رو شناختم؛ ایدههای آدمهای جدید رو فهمیدم؛ بعضی وقتها خودم رو بیشتر شناختم و با مقایسهی خودم و رفتارهام، متوجه بعضی از تغییراتم شدم. نمیدونم. شاید این اتفاقها بههرحال میفتاد و من واقعاً وقت تلف کردم. هنوز تصمیم مشخصی راجع به آینده ندارم؛ فقط مجموعه ای از اگرها-آنگاهها-شایدها.
- ۹۶/۰۱/۳۰