دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

 بساط پهن کردم جلوی بخاری با شعله‌‌های آبی قشنگش. پتوی بنفش‌م رو پیچیدم دورم. چای تازه‌دم و نبات‌ رو ریختم توی لیوان لاجوردی تا خودشون باهمدیگه کنار بیان‌. خرما و ویفرهای آلمانی عجیب هم کنار دستم. بنان می‌خونه «ای روی تو آیینه‌ام؛ عشقت غمِ دیرینه‌ام...»

 نظریه اتوماتای لینز جلوم بازه و می‌دونم با وجود لذتی که از خوندنش می‌برم، در امتحان فردا فریادم را نخواهد گفت پاسخ.

 از آفیس فعلی خودمون؛
 رئیس رو کلافه کردم با لینوکس‌‌پسندی‌م و رئیس ای‌خداگویان به اتاقش پناه برد.

 پروردگارا٬ همه‌ی ما را به راه راست هدایت بفرما.
 آمین.:))

"Self" is a frozen sculpture of the artist's head made from 9 litres of his own blood, taken from his body over a period of five months, the first of which was made in 1991. Described by Quinn as a "frozen moment on lifesupport", the work is carefully maintained in a refrigeration unit, reminding the viewer of the fragility of existence. Quinn makes a new version of Self every five years, each of which documents Quinn’s own aging and physical deterioration.


 بعد از مدت‌ها می‌خوام کانتست شرکت کنم، اما حوصله ندارم. انگار پیر شدم واسه این‌جور کارها. تمایلم واسه کدهای تحلیلی و پروژه‌های شلوغ‌پلوغ بیشتر شده. 

 هوای امروز ابری‌ه. نارنگی هم خوردم، اما حالمو خوب نکرد. آقای کینگ‌رام عزیز، من هم دلم تنگ‌ه، اما نه برای نارنگی‌های تهرون، لواسون، و ایرون. دلم تنگ یک نفره مثل خود شما؛ مجمع‌المحاسن، عین ماه. حالا هم که دستم به جایی نمی‌رسه، جز نارنگی‌های تهرون.

 ای سایه صبر کن که برآید به کامِ دل٬ آن آرزو که در دلِ امیدوارِ توست.

ای‌کاش،

ای‌کاش، با من می‌ماندی؛ روزی هزاربار من را به نام می‌خواندی...


ای‌کاش،

ای‌کاش، می‌گشودی‌ام آرام. ای‌کاش جمله‌های تنم را آهنگِ عاشقانه می‌دادی؛ وآنگاه آن عاشقانه را از بَر می‌خواندی...

 طی دو هفته‌ی اخیر٬ صبح امروز با سومین پیشنهاد کاری برخورد کردم. تصمیم گرفتم این یکی رو پیگیری کنم؛ ریپلای کردم که انتظارشون از من چیه.

 درست در شرایطی که برای درست و حسابی به انجام رسوندن درس‌های خودم پدرم در میاد و اکثر اوقات حالم اون‌قدر گرفته‌ست که مسیر یک ربعه رو نیم ساعت قدم می‌زنم و کار یک ربعه رو دو ساعت کش می‌دم.

 سیب‌زمینی سرخ‌شده خوردن با س.ر و گرام و ش. زیر آفتاب بعدازظهر پاییزی از دغدغه‌ها دورترم کرد. سیب‌زمینی دادن به اون گربه‌ی لوس وقتی روی دو پا می‌ایستاد و سعی می‌کرد دستم رو با پنجه‌هاش بگیره حالم رو بهتر کرد. بلافاصله رفتم دستام رو بشورم؛ پرسیدم این همه تمایل به داشتن حیوون خونگی از کجا میاد؟ در حالی که به برخورد پنجه‌ی گربه با دستم این‌قدر حساسم. ش. گفت همون‌طور که منم حیوون خونگی می‌خوام و می‌ترسم نتونم نگه‌داری‌ش کنم. محکم‌ترین دلیل من هم واسه نگرفتن حیوون‌خونگی همین بود٬ اما نگفتم. 

 مثل خیلی از حرف‌های دیگه که هیچ‌وقت نگفتم.


 کد ضرب چندجمله‌ای‌ها با لینک‌لیست رو نه تنها ننوشتم٬ بلکه ددلاینش همین امروزه. 

 ای کاش می‌شد برم وسط یک جنگلِ گرم از تابش نصفه و نیمه‌ی آفتاب٬ دراز بکشم روی خاک مرطوب و تا روزها خیره بشم به آسمونِ آبی٬ خاکستری٬ سیاه٬ نارنجی٬ آبی٬ خاکستری...

پشه‌ها ان‌قدر نیشم زدن و در گوشم وزوز کردن که بیدار شدم؛ هوا تاریک شده بود. رفتم توی آشپزخونه؛ پنجره باز بود. در تراس رو هم باز کردم. کتری رو تا نصفه آب کردم و گذاشتم جوش بیاد. رفتم دستشویی؛ لامپ دستشویی اتصالی کرده و روشن نمی‌شه. در دستشویی رو تا نیمه بستم.
 برگشتم توی آشپزخونه. لیوان لاجوردی رو شستم و یه‌دونه تی‌بگ انداختم توش. جوشیده نجوشیده کتری رو برداشتم و لیوان رو پر کردم. از توی یخچال بین کیک خامه‌ای باقی‌مونده از تولد دیشب، شیرینی‌های تازه‌‌ای که واسم آورده بودن و دونات‌ تازه‌تری که امروز خریدیم حق انتخاب داشتم. دونات شکلاتی رو برداشتم. تی‌بگ رو انداختم توی اون یکی لیوان که چای‌م غلیظ‌تز از این نشه. آوردم گذاشتم کنار دستم. تکیه زدم به دیوار. لپ‌تاپ‌م رو روشن کردم و سابلایم رو باز کردم. فقط مونده که تو رو چند ساعتی بذارم گوشه‌ی ذهنم تا بتونم این پروژه‌ی کوفتی Link List رو تموم کنم. میشه فقط چند ساعت، بهت فکر نکنم؟


اسم اعظم بکند کار خود ای دل؛ خوش باش،
که به تلبیس و حِیَل، دیـو، مسلمان نشود.

تا که بشنود، یا نشنود.

 ناگفته‌هایم

از آفیس کی.وی اینا٬ با حضور بن٬ با لپتاپ کی.وی!:))

عجیب، کمی سرد، تاریک، صدای لوله ها، پنجره ها، هیولای کمد دیواری، صدای عزاداری، و موهای خیس بلندم...