آزمایش نشان دادهبود که کمی آنطرفتر از مرز تیروئید کمکار هستم. پزشک اولاً پرسید چرا آزمایش دادهای و مگر سری که درد نمیکند را دستمال میبندند؟ البته مثالش درست نبود اما با خودم گفتم آه من حتی با معیارهای یک پزشک متخصص سردوگرمدیده هم بندهی سلامتی به حساب میآیم، که منزجرکننده است. این انزجار، از کودکیام میآید و خاطراتی که پدر موقع ابتلای خودش یا ما به کوچکترین دردها برایمان میساخت. من ۷-۸ سال پیش تکلیف خودم را با درد روشن کردم. آن زمان کتاب به کتاب ایده دستگیرم میشد و در عین خانهنشینی برای خودم جهانبینی میساختم. درست یادم نیست از چه کسی یا کجا این ایده به گوشم خورد که درد (جسمی)، روشنیبخش است. معقول هم بود. چون درد جسمی عینیتر و آنیتر از مسائل فکری و روحیست، با بروز و حدوثش فاصلهای میاندازد میان آدمی و باقی مسائل، با قطع شدن درد گویی از مسلمترین مسئلهی زندگیمان رها شدهایم و قدرت مواجهه با (ظاهراً) کمتر از آن را در خودمان میبینیم. به علاوه، قبول کردن اتفاقاتی که خارج از ارادهی ما بر ما نازل میشوند انرژی کمتری میگیرد نسبت به این که خودمان را به هر دری بزنیم که توجیهی پیدا کنیم یا مدام سؤالاتی از خودمان بپرسیم که جوابش را نه خودمان میدانیم و نه هیچکس دیگری که در دسترس است میداند. پس من طبیعتاً دردطلب نیستم اما در مواجهه با درد، مثل یک مهمان میپذیرمش.
آزمایش دیگری که پزشک تجویز کرده بود به نظر عادی آمد. حالا که یک هفته گذشته، جای سوزن نمونهگیری روی دستم به اندازهی بند اول انگشت شست کبود شدهاست. دفعهی قبل هم همینطور شد. شبیه یک نمایش کاملاً خصوصیست، اگر بدانید چه میگویم. تصویربرداری امروز نشان داد که یک سانتیمتر مربعی از تیروئیدم در تعریف بیماری میگنجد. چون و چرایش را من سر در نمیآورم. گوگل میگوید پنجاه درصد مردم همچین ناهنجاری را دارند و به ندرت مربوط به تودهی سرطانیست. به هر حال فردا نتایج را برای پزشک میبرم.
شاید این هم از بندگی سلامتم ناشی میشود که سالهاست هر از چند گاهی تصور میکنم اگر بیماری صعبالعلاجی بگیرم، حسرتهایم چیست. آن روزهای آخر سراغ چه کسی یا چه چیزی خواهم رفت؟ آدمها، تکلیف آدمهایی که در من اثری گذاشتهاند و شاید من هم در آنها اثری داشتهام چه میشود؟
- ۰ نظر
- ۰۶ شهریور ۹۸ ، ۰۰:۲۴