دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

.We speak, when spoken to

سه شنبه, ۹ مهر ۱۳۹۸، ۱۲:۳۳ ق.ظ

 اخیراً کمتر می‌نویسم چون اتفاق‌هایی که میفتند جایی جز برای روایت نمی‌گذارند، من هم که قصد ندارم پای ملال را بیش از پیش به این‌جا باز کنم. حالا شاید ناچار شوم برای ثبت حس‌هایی که تجربه کرده‌ام تن به ملال هم بدهم.

چند روز پیش با س. و دوستش و یک زوج از دوستانشان رفتیم چند ده کیلومتر آن‌طرف‌تر، کنار رودخانه‌ای نشستیم و به عیاشی مشغول شدیم. س. و دوستش قبلا ایستادن در رودخانه در وضعیت مستی را تجربه کرده بودند و به عنوان بخشی از برنامه، از ما دعوت کردند که با همان حال وارد رودخانه شویم. اول از همه من و س. رفتیم شروع کردیم به آب پاشیدن به همدیگر. جای خوبی ایستاده بودیم به گمانم. بعد که بقیه آمدند من دو متر و س. چهار متر در رودخانه پیش رفتیم؛ کمی به مسخره‌بازی گذشت و من دیدم که دوست س. ظاهراً به عمد همراه با جریان رودخانه رفت سمتش، بعد فهمیدم یک پای خودم بین دو سنگ گیر کرده‌است که آن‌قدر ولو ایستاده‌ام و آب مرا با خودش نمی‌برد؛ کمی نگران شدم که نکند جدی جدی دیگر پایم از بین دو سنگ بیرون نیاید، اما چند ثانیه نشد که این نگرانی را هم فراموش کردم. یکی دو ساعت که گذشت و دوست س. که برایمان تعریف کرد چه‌طور کنترلش را در رودخانه از دست داده و س. به دادش رسیده است، با خودم گفتم چه غلطی کردیم با آن حال بگیرونگیر رفتیم داخل رودخانه‌ای که در حالت عادی هم با مکافات توانسته بودیم از عرضش عبور کنیم. اما آن‌قدر تجربه‌ی عجیبی بود که هنوز هم مرا به تکرار کردنش ترغیب می‌کند. چه نعمتی بودند آن دو سنگ که پای مرا محکم چسبیده بودند تا رها باشم.

قبلا هم در توصیف یک روز صبح که در خانه‌ی دوستم بیدار شدم، رفتم سراغ شستن ظرف‌ها و او هم که بیدار بود مشغول شد به جمع کردن ریخت و پاش باقی مانده از شب قبل، و بعد دو نفر دیگرمان بیدار شدند و نشستیم به صبحانه و صحبت،‌ نوشته بودم که حس آشنایی پیدا کردم؛ شبیه صبح‌ روزهای کودکی در کنار خانواده.

در کنارشان احساس امنیت می‌کردم. موقع برگشتن از عرض رودخانه، جریان آب تندتر شده بود یا ما خسته‌تر شده بودیم؛ س. تک‌تکمان را گرفت و از رودخانه ردمان کرد. س. و دوستش هر دو انسان‌های دوست‌داشتنی هستند.




  • ۹۸/۰۷/۰۹

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی