دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

قصه‌ی تو قصه‌ی باده؛ تو اگه نوزی مُردی.

دوشنبه, ۱ مهر ۱۳۹۸، ۰۹:۱۲ ب.ظ

امروز چند دقیقه‌ای یاد روزهای بارانی و برفی آن زمان افتادم که خودت می‌دانی. خانه‌ی میم بالای شهر بود، در کوهپایه، و اکثر وقت‌هایی که اینجا باران می‌گرفت یا برف سبکی می‌بارید، آن‌جا یخ‌بندان بود؛ عکس‌های خیابان برف‌زده یا حیاط بی‌برگ پشت پنجره‌ی خانه‌اش را می‌فرستاد برایم. روزهایی که رادیاتور خراب بود و لباس گرم می‌پوشید را یادم هست. آن پنجره، آن دیوار بلند روبه‌روی پنجره را خوب یادم هست. خانه‌ی بزرگش پرنور اما سرد بود.

  • ۹۸/۰۷/۰۱

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی