دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

از منظر بی‌حوصلگی

دوشنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۸، ۰۸:۴۴ ب.ظ

 چند روز اخیر با چند نفر ارتباطم زیاد بود و باز چند خصلت چند نفر اذیتم کرد. همین یکی‌شان مثلا اگر می‌خواست جمله‌ای که من نوشتم را بگوید به جای «اذیتم کرد»، می‌گفت «سرخورده‌ام» کرد. چرا من ننوشتم سرخورده‌ام کرد؟

 حتی حوصله‌ی پرداختن به این‌ها را ندارم. این چند روز زودرنج هم شده‌ام.

 یکی که تا دیروز از زنده ماندن به اصطلاح دانشجویانه‌اش با بیست هزار تومان ته حساب که همان را هم صرف دو پاکت سیگار می‌کرد می‌گفت، امروز پیام داد که فلانی بلدی به فلان زبان برنامه‌نویسی کنی؟ گفتم تجربه‌اش را دارم، چطور؟ گفت دنبال کار نیستی؟ گفتم نه برای برنامه‌نویسی. گفت اگر شرایطش خوب باشد چه؟
 همین‌جا بود که من آتش گرفتم از خشم. سر چه چانه می‌زنید؟ چرا این‌قدر برایتان عادی است که کسی که مشخصاً می‌داند به چه کاری میل ندارد، با شنیدن شرایط خوب کاری وسوسه شود به آن کار تن بدهد؟ و تازه اگر صحبت را ادامه بدهی می‌فهمی که منظورش از شرایط کاری خوب یک دستمزد حداقلی مثل هزاران شرکت استعمارگر دیگر، و در بهترین حالت میزبانی نهار است با احتساب یک ساعت اضافه‌کاری؛ یعنی ۹ ساعت کار می‌کنید چون ۱ ساعت از نهار خوردنتان را از ساعات کاریتان کسر می‌کنند؛ آخر نهار خوردن شما برای شرکتتان سودآور نیست. من به این می‌گویم فاحشگی شغلی، که زیر بار کاری بروم که علاقه‌ای به انجام دادنش ندارم اوّلا به این خاطر که پیدا شده‌است - بالاخره این روزها برای هر مهارت و تخصصی کار پیدا نمی‌شود - و دوم به این دلیل که شرایط خوبی پیشنهاد می‌کند -که آن هم حداقلی است که فقط در بازاری با رقابت منفی به نظر خوب می‌رسد.

  • ۹۸/۰۷/۱۵

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی