از وقتی به یاد میآورم دفتری داشت که هرازگاهی در آن مینوشت. «هرازگاه» اصطلاحی کلّیست برای وقتی که نمیخواهم بگویم «هر چند روز یک بار»٬ چون بعد ذهنم درگیر این میشود که «چند» یعنی چندتا؟ من همیشه حافظهی ضعیفی داشتهام. از کودکی خاطرات بسیار کمی در ذهنم دارم٬ اما این را تقریباً به وضوح یادم هست که یک روز درحالی که پشت اپن آشپزخانه ایستاده بودم پرسیدم «چند» یعنی چندتا؟ پدرم عادت دارد تا سوال را شیرفهم نشده لب به پاسخ نگشاید؛ توضیح خواست. گفتم مثلا وقتی میگویند برو چند روز دیگر بیا٬ یعنی «چندعدد» روزِ دیگر بیا؟ پدر گفت یعنی برو دو سه روز دیگر بیا. پرسیدم همین؟ مادر که فرشتهی نجات من از جوابهای ناقص پدر است٬ وارد صحبت شد و گفت چهار و پنج هم قبول است٬ اما مطمئناً منظورشان بیشتر از «یک» روز بوده. آن روز فهمیدم مردم هروقت حوصلهی شمردن ندارند میگویند «چند». اما من خودم را دربرابر این عددِ بیعددی مسئول میدانم و حتی اگر حوصلهی شمردن نداشته باشم٬ سعی میکنم از واژههای دیگری استفاده کنم.
- ۲ نظر
- ۱۳ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۴۲