دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.
عرض کردم،
اگر این عاشقی با ما بسازه، به اتفاق جهان میتوان گرفت.
برای هزارمین بار در هزارمین پاککن رو گم کردم. مامانم طلاقم میده. :'(
باورم نمیشه. : )
چرا همه رفته بودناشونو میذارن واسه پاییز؟
چرا پاییز هیشکی برنمیگرده؟
تنها ماندن سخت محزون خواهد بود، محزون است که حتی کاری نکرده باشی که افسوسش را بخوری، هیچ، هیچ، هیچ. زیرا آنچه بر باد رفته چیزی نبوده است. هیچ، یک "هیچ" احمقانه و بی معنی.
این هوا رو می‌بینی؟ حیف نیست آدم توی شهر خودش باشه؟
 وقتی آسمون ابره٬ وقتی شبه و آسمون سرخه٬ فقط باید توی شهر محبوبت باشی و با همه‌ی غربتی که حس می‌کنی٬ زیر همین آسمون شسته شی. 


پیش شماره رو که دیدم تپش قلب گرفتم. برنداشتم، اگه خودش بود قلبم وایمیستاد. کل بعدازظهر رو با فکر و خیال خوابیدم.
ولی اینم خیال بود. نمیاد.
نمیاد.
دو روز از رسیدن "اشارات نظر" به دستم نگذشت، به لطف ضبط ماشین باباجان مخدوش شد.
یک عالم غصه دارم.
خواب فاطمه رو دیدم. کلی دعواش کردم که کدوم گوری بودی و فلان. بعد لپاشو کشیدم و خندیدیم.

هنوز منتظریم برگرده .
باز سر ناخونام زخم شده، و اون رفیق همیشگی نیست که پیشش غر بزنم؛ نیست که با یه جمله ی ساده قانعم کنه.

جان به یغمایش سپردم، نیست آرامم هنوز.: )


 نیستی و موهای من بلند می‌شه. موهای من چه می‌فهمه که تو نیستی٬ بلند می‌شه. شایدم می‌فهمه و این منم نمی‌فهمم که تا کی قراره بلند شه.

 شب خود آرامش‌ه. از اول‌م بود. ولی این شبا مثل ساحل میمونه واسه یه کشتی که طوفان روز رو پشت سر گذاشته. ول می‌شم روی تختم و فارغ از دیروز و فردا٬ فقط گوش می‌کنم تا خوابم ببره. حالا این که بعدش خواب می‌بینم یا کابوس قصه‌ش جداست. چیزی از لطف اون نیم ساعت رهایی کم نمی‌کنه. حافظم نجات‌بخش‌ه. اون دیگه شب و روز نداره٬ همیشه خوبه.

 اینم شده کیفیت زندگی من. سرجمع. ینی می خوام بگم تو فقط بمون٬ تو فقط باش٬ من میام دنبالت. من شهرتُ زیر و رو می کنم٬ تا پیدات نکنم نمی‌رم جایی. تو فقط باش٬ نرو جایی.: )


 حالا که اینقدر واسه شما سخته باز آمدن و رهاندن از بندِ ملامت٬ من میام. اگه عزّت بذاری و نری جایی٬ من یه روز از همون روزا میام سراغت.

 تو فقط نرو... 






 دلم خیلی پر است٬ لبریز است؛ از مایعی سبز و لزج٬ از لجن. دلم می‌خواهد ساعتی تهوع بر من بخشیده شود تا خالی شوم از هر غصه‌ای٬ عذابی٬ ناله‌هایی که فقط خودم می‌شنوم و دیوارهای اتاقم.

 دیروز نتوانستم به مدرسه بروم. تجمع یک مشت آدمِ لجن‌قورت‌داده میتواند اشک هر چهاردیواری را درآورد. نتوانستم بروم. مثل هر انسان دیگری٬ از تجزیه شدن می‌ترسم و نمیفهمم و نخواهم فهمید٬ وجدان و انسانیت چقدر ارزان است... 
 میان این همه کتاب و جزوه و چرک‌نویس٬ جایی برای تپاندن این فاجعه نمانده بود٬ و من غافلگیر شدم؛ طوری که هشت ساعت تمام در حسرت تهوع می‌سوختم و ناله می‌کردم.
 پدرم٬ بیا برای خودمان دلیل نتراشیم. دین و مذهب و پول و مقام٬ همه را کنار بگذار؛ «انسانیت» فروخته شده٬ و این تقریباً آخر کار است. ایمان من از بین رفته٬ و این تقریباً آخر کار است.

 روزی برای میم تعریف خواهم کرد که نبود و اتفاقات زیادی مرا خورد٬ مرا سوزاند٬ و خفگی کبودم کرد. ایمان من مدت‌هاست که رفته است. 
 زیر بار همه‌ی ناملایمات کمر خم کرده‌ام و حتی فرصت ندارم خودم را به هیبت امن لورازپام بسپارم. تلو تلو می‌خورم و مارپیچ می‌روم بجای صاف رفتن. 
 
 میم‌جان٬ خسته‌ام٬ له شده‌ام٬ خزیده‌ام زیر پتو و جسارت برخواستن ندارم. تو هیچ‌وقت بازنخواهی آمد و من روز به روز تاریک‌تر خواهم شد. با یک‌طور بی‌میلی دنبالت گشتم. سراغت را از چند نفر گرفتم٬ اما انگار نباید پیدا شوی. انگار نباید بدانم چه شد و این ماجرا چطور سر آمد.

 شماره‌ی مهیار را از جایی که حتی یادم نبود وجود دارد پیدا کردم. شروع به صحبت کردیم و یاد پنج سال پیش برایمان زنده شد. چه کسی فکرش را میکرد پنج سال دوام بیاوریم. و آخر ندانم چطور٬ اما به سر برسیم.

حتی اگر فقط یک شماره‌ی خاطره‌انگیز از تو باقی مانده باشد٬ روزی٬ جایی٬ به سراغت خواهم رفت. حتی اگر تو آنجا نباشی٬ من خیابان‌ها و کوچه‌های شهرت را زیر پاهایم خواهم گذاشت. به سر آن کوه نه چندان بلند گنار دروازه‌ی شهرت خواهم رفت و فریاد میزنم٬ فریاد میزنم٬ فریاد میزنم تا حتی اگر نشنیدی٬ برای یک لحظه‌ هم که شده٬ یادم کنی. 

 هوای گرگ و میش قبل از طلوع هستم؛ آن لحظه که هیچ قطعیتی درباره‌ی روز و شب٬ امروز و دیروز وجود ندارد. بیا٬ او را٬ صدا بزن.: )




 [حکومت نظامی - تئودراکیس]
 

یاد غریبه ای که نشست کنارم و خیلی نامحسوس ورقامو مرتب کرد خوش. چه روزی، چه جایی، چه جمعی، چه خنده هایی، چه آهنگی از لپتاپش انتخاب کرده بودم... : )