دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

 خب٬ با نبودنت هم که کنار بیام٬ با غصه‌ی نبودنت چیکار کنم؟

 این بلاگ بی‌صّاحاب جای شماره‌ی تو رو گرفته. جوابمو نمیده٬ باهام شوخی نمیکنه٬ بهم امید نمیده٬ چشمامو باز نمیکنه٬ راه درست رو نشونم نمیده٬ ولی میشنوه٬ بازم بهتر از هیچی‌ه.


میم جان. خسته‌ام. تو بیا.




   

برداشت گذاشت کف دست ننه بابامون که ما آریتمی داریم. گوساله! : /
یه طوری دلم میخواهدش که نپرس.

گرفتاریم، لاغریم، خسته ایم، ولی امید داریم.
بیا او را صدا بزن.
میخوام باهات بشینم تو اتوبوس تا شمال حرف نزنم. : )


کجایی دوست جانی؟
بازم خواب میم دیدم برگشته. گویی جهان از آن من بود آن دم. : )
جا داره لعنت بفرستم به دوست و برادر عزیزم-آینه های کروی- که صبح جمعه ی سرد پاییزیم رو به جهنم تبدیل کرد.
سلسله سردردهایی رو مبتلا هستم که نپرس.

 نوشین درست می‌گفت. میدونستم که درست می‌گه. هرچقدر هم که مشغول درس و کلاس برو بیا باشی٬ باز آخر شب که سرت رو گذاشتی رو بالش دلت از زمین و زمون گرفته. به خودت فکر می‌کنی و می‌بینی ای دادِ بی‌داد؛ ما کجا٬ اینجا کجا؟ ۱ماه و چند روز گذشته.

 من معمولا مشکلاتم رو خودم حل می‌کردم. منظورم اینه که خیلی کم از پدر و مادرم کمک می‌گرفتم. شاید همین موضوع بهم اعتماد به نفس زیادی داده بود. بعد از اون دوران٬ مسئله‌ای طرح شد که حل کردنش در توان من نبود. ولی می‌دونستم زمان بهم کمک می‌کنه. زمان گذشت و من همچنان از حل کردنش عاجز بودم. حالا من موندم و یه ناکامی بزرگ٬ که همه‌چیزم رو ازم گرفت. ولی ذهن من هنوز درگیر اون صورت مسئله هست. حتی اگه وقت امتحان تموم شده باشه.












حالیا مصلحت وقت در آن میبینم، که کشم رخت به میخانه و خوش بنشینم. جام می گیرم و از اهل ریا دور شوم، یعنی از اهل جهان پاکدلی بگزینم.
سر به آزادگی از خلق برآرم چون سرو، گر دهد دست که دامن ز جهان درچینم.
دیگه دلی نمونده که تنگ شه. ولی، تو بیا.
یه چراغی میذاریم اون گوشه، تاریک روشن میشینیم ستاره میشماریم تا سحر چه زاید باز...
اتود عزیزم رو بعد از دو روز غمخواری پیدا کردم و از خوشحالی میخوام بمیرم. :>
قدم میزنم و با ضرب خرد شدن برگهای پاییزی، بر ۵سال خاطرات مشترک نداشته مان آرشه میکشم.