دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

چشِمون چندوقتیه به دره٬ اگه بدونی...

شنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۳، ۰۱:۰۳ ق.ظ

 دوست و رفیق هست٬ ولی اونی که با هرکلمه‌‌م اصل حرف منو متوجه می‌شه٬ اونی که می‌دونست من خیلی خوش‌شانس‌م چون با کسی حرف می‌زدم که به قول خودش٬ می‌تونست رشته افکار مزخرف منو دنبال کنه و اونارو بفهمه٬ اون نیست. و وقتی نباشه٬ من با کلّ دنیا هم حرفی ندارم. البته این واسم خیلی گرون تموم می‌شه و من اینو میدونم. میدونم.
 روزی چندبار یادت می‌کنم؛ درواقع «یاد تو از دل کی رود بیرون». ولی حالم بد نیست. معمولی‌م. یه آرامشی هست این اطراف٬ گاهی میبینمش٬ گاهی گم میشه پشت کتابا٬ لباسا٬ زیر تخت٬ کف پام.
 خسته‌ام٬ اما ناامید نیستم. ایده اینه که «چو باد عزم کوی یار خواهم کرد». کِی؟ یه روزی. روزی می‌رسه که آرامش دیگه گم نمی‌شه. اون‌وقت منم میام سوی تو و «بنای عهد قدیم استوار خواهم کرد».

رفتی دیگه سر نزدی. انگار یادت ما رو رفته باشه. ما اما هنوزم از یادت کم نکردیم. آخرش که میای٬ حتی روزی که ما دیگه نباشیم.
تنگه دلمون٬ تو بیا. : )


  • ۹۳/۰۷/۲۶

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی