لطفا سرما نخورم.
لطفا سرما نخورم.
لطفا سرما نخورم.
...
- ۰ نظر
- ۰۱ بهمن ۹۳ ، ۲۲:۱۳
با وجود اینکه امروز بارونی و خوشرنگ و عزیزِ دله٬ من اصاب مصاب ندارم.
دلم هم واسه میم یهریزه شده٬ و نمیشه حرفی زد.
[شطرنج-حص.]
ایکاش به من یک آیپاد پر از آهنگهای عزیز و بلیط سفر در یک جادهی طولانی میدادند. کوه و جنگل و بیایان توفیری ندارد. فقط دور شوم از هرکجا و بگذرم و ساکن نمانم.
میتوانم بیشتر به آمالم پر و بال بدهم. مثلاً اینکه آن جاده٬ جادهی شیراز باشد و من مسافری با کولهی سبک٬ خالی از هر مسئولیتی جز «انسان بودن».
شبانه راه را بپیمایم و تا خودِ سحر چشم برهم نگذارم٬ که مباد از خاطرم بروی. با یک گلدان فیروزهای رنگ٬ که اگر منّت بگذاری و بر تاقچهی اتاقت بنشانیاش٬ روح اصفهان را در هوای شهرت دمیدهای.
تاحالا با خودت فکر کردهای که انقضای این بلاگ چه روزیست؟ مثلا روزی که قرار است همهی بکدورهای ذهنت را علنی کنی و هیچ چیز برای «نگفتن» نداشته باشی٬ شاید همان روزیست که حضور دست میدهد و قیامتی درونم بهپا میشود که نخواهی دانست.
همین امشب یک راز یکسطری از این بلاگ را برای میم فاش کردم و این تخطی را به حساب اشتیاقم میگذارم-زندگی با همین نوسانها و غیرمنتظرهها و «به جهنم که حالا میگویی خبکهچی-تو را منتظرم بهرحال.»ها ارزش زیستن پیدا میکند.
به جهنم که حالا میگوید خبکهچی٬ همین میم بودنش را دوست.
"موندن یعنی سکون٬ سکون یعنی مرگ. یعنی اگه کسی بمونه مُرده. انسانها همواره در حال تغییرن و سرعت نغییر دو نفر باهم فرق داره. اگر سرعت یکی باشه٬ موندن کنار هم کمک میکنه و خوبه. ولی اگه حتی یکم تفاوت موقعیت فکری در جهت درجا زدن واسه یه طرف رُخ بده٬ موندن بازم مرگه. درست اون موقعه که حس میکنیم توی روابطمون معذّبیم. دل به موندن دیگران نباید بست... دلبستگی دلشکستگی میاره. بذار زندگی با همگام کردن آدما و در موارد خاصی نگه داشتنشون توی زندگیت سورپرایزت کنه...''
#نوشینجان