دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.
 آخر من چه می‌دانم که درون تو چه می‌گذرد و تو چه می‌دانی که درون من...
 احساس نزدیکی ما تنها از سر حدس‌های گاه به گاه است٬ و همین باعث می‌شود که یک روز تمام دنیای من باشی و روز دیگر٬ بخشی از آن.
 این اصطکاک‌ها تمامی ندارد٬ و اگر واقع‌گرایانه به داستان‌مان نگاه کنی٬ طبیعی‌ترین شکل زندگی همین است. حال اگر هر از چندگاهی به تنگ می‌آییم و گمان می‌کنیم رابطه به بن‌بست رسیده است٬ احتمالاً واقعیت امر چیز دیگری‌ست؛ شاید ما توانایی تحمل نوسان‌های زندگی را از دست داده‌ایم. به این ترتیب کز می‌کنم در دخمه‌ی تاریکِ ذهنم و کمتر دهان به سخن باز می کنم. احتمالاً دو سه روز به همین منوال می‌گذرد٬ و به لطف و تدبیر آفریدگار٬ کم‌کم از یادم می‌رود که رنجیده بودم یا رنجانده بودم. اگر از من بپرسید٬ می‌گویم اولین موهبت سلامتی و دومین آن فراموشی‌ست.
  
  • ۹۳/۱۱/۲۰

نظرات (۱)

در چنین شرایطی سکوت خطرناک و جنون آمیزه..
شما و بنده و امثالنا بندباز نیستیم. بیا کنار از لب پرتگاه. اون پایین سیاهه رفیق.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی