قربونِ اون شکلِ کجت...
جمعه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۳، ۰۳:۵۷ ب.ظ
یک وقتهایی هم فقط وقت میخواهم که دانه به دانه موزیکهای بی-بند را پلی کنم و فارغ از سوئیچ کردنهای دیوانهوار بین موزیک و بلاگهای این و آن٬ تصوّر کنم آنچه را که میشنوم.
اما حالا ببین٬ مدتهاست که نیم ساعت هم برای خودم نبودهام. بندهی کتاب و کلاس و خانواده و هزار حاشیه شدهام. دیگر آن نور سابق راهم را روشن نمیکند. انگار قرار است که خراب شوم٬ و کسی از راه برسد و بسازدم از نو. تو فرض کن غریبه٬ ولی از آشنا هم شانس آوردهام٬ از ازل زندگیام تا به حال.
دیروز هول و ولا در جانم افتاده بود٬ که مباد با حمام رفتنهای ما و این بحران رودخانهخشکان٬ آب دنیا تمام شود و میلیاردها انسان از تشنگی بمیرند٬ قبل از گرفتار شدن به سرطان و جنگ و خونریزی. خلاصهی کلام٬ با امروز میشود دو روز که حمام نرفتهام. شاید اگر سرم به مسائل دیگر گرم شود٬ از سر حواسپرتی سری به حمام بزنم و تنی از عزا در بیاورم. اما باز هم در بهترین حالت زیر دوش یادم میافتد و از شدت اضطراب دلم میریزد کف شکمم. ماهیها٬ ماهیها چه گناهی کردهاند؟
- ۹۳/۱۱/۲۴