دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

نگفتمت مرو آن‌جا که آشنات منم؟

جمعه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۶، ۰۲:۰۱ ق.ظ

 اینجا بودن در این زمان، این باهم بودن، این دوستیِ پنج‌ساله (و حتی بیشتر)، آرزومون بود قدیم‌ترا. می‌بینی نیلوی عزیزِ جان؟ الانا آرزومون رو زندگی می‌کنیم.

 یاد اون روزی که کوله‌هامون رو عوض کردیم باهم بچه‌م کرد باز؛ یادم اومد که توی دنیای کوچیک خودمون چه وقت‌ها چه کارهای عجیب غریبی می‌کردیم؛ دلمون معمولاً گرم بود. هروقت هم دل‌سرد بودیم، بلد بودیم که چطوری حال همدیگه رو خوب کنیم. یه بار اون ناظم بی‌سروپا اذیت‌ت کرد و تو که دیگه طاقتت طاق شده بود کلاس مرد مهربون رو گذاشتی و رفتی ته حیاط؛ دور از همه گریه می‌کردی. ما می‌دیدیم‌ت و اعصابمون خرد می‌شد که چرا کاری از دستمون برنمیاد. به مرد مهربون گفتیم که باز اون زنیکه‌ی بی‌سروپا اذیت‌مون کرده؛ فرستاد دنبالت. آروم‌تر شدیم؛ مرد مهربون مایه‌ی آرامش همه‌مون بود وقتی که هیچ زمین سفتی زیر پامون حس نمی‌کردیم.

 حالا دنیامون بزرگ‌تر شده؛ جایی هستیم که یه موقع آرزو داشتیم؛ باهم هستیم -همون‌طور که آرزوشو می‌کردیم.

 به نظر می‌رسه که ما همراه با آرزوهامون بزرگ می‌شیم؛ فاصله‌ها قد می‌کشه؛ مثل آرزوها. آدم‌های جدید رو می‌شناسیم؛ خودمون رو به آدم‌های جدید می‌شناسونیم؛ اما هر از گاهی که یکی از دوستای قدیمی رو می‌بینی، همه ترس‌هات می‌ریزه؛ دنیات امن می‌شه؛ دلتنگ می‌شی اما حضور اون آدم دستتو می‌گیره؛ نمی‌ذاره بیفتی توی دریای دلتنگی.

 تو همون دوست قدیمی عزیز من هستی، نیلو؛ زنده باشی و سربلند، رفیق.


  • ۹۶/۰۱/۲۵

نظرات (۱)

باید به حافظ گفت هست در شهر نگاری که دل ما ببرد! :*
پاسخ:
:] :*
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی