یکبار نهنگی دیدم که با سه ژوبین در بدنش شنا میکرد؛ یک روز کامل طول کشید تا بمیره. ما دوباره نهنگ رو دیدیم، بهش نزدیک شدیم؛ نزدیکتر از همیشه... بهخاطر ژوبینهایی که من بهش زده بودم ضعیفتر شدهبود. بدنش پر از زخمهایی بود که در اثر حملههایی که بهش کردهبودن بهوجود آمده بود.