دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

دوست‌داشتنی‌های این روزها

يكشنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۵، ۰۸:۲۲ ب.ظ

 امروز روز خوبی بود؛ با تشکیل نشدن کلاس آن مردکِ پیرِ معرکه‌گیر شروع شد که عوضش نشستم توی لابی و دو دور شطرنج آنلاین بازی کردم. (بعد از مسابقات درون‌دانشگاهی هفته‌ی پیش یادم افتاد که شطرنج هم سرگرمی مفرحی‌ست.) منتظر موندم تا گرامی‌جان از کلاس بیاد و رسیده نرسیده بهش بگم بریم نگاه. اونم ازون باشه‌های قشنگ‌ش بگه و طبق معمول هر آدم دوست‌داشتنی که اطراف پیدا میشه رو هم ببریم با خودمون؛ س.ر و س. و ف. هم اومدن؛ آفتاب افتاده بود روی صورتمون و انقدر گرم صحبت بودیم که یکم گم شدیم. س.ر مپ رو بررسی می‌کرد و ف. غر می‌زد که « با GPS سر از خونه‌ی مردم در میاریم بابااا». پلاک‌ها رو دونه دونه نگاه می‌کردیم تا بالاخره رسیدیم به ۶۳. طبقه‌ی پنجم؛ ماجراهای بامزه‌ای که هنوزم واسه‌م خنده‌آوره. کتاب‌هام رو تحویل گرفتم. پیشنهاد دادم نون خامه‌ای بخوریم و س.ر نون‌ خامه‌ای‌های «مٙرد» میدون انقلاب رو پیشنهاد کرد. تندتند رفتیم میدون و چهارتا نون‌خامه‌ای واسه اون چهار دوست‌داشتنی و کاپ‌کیک شکلاتی واسه خودم گرفتیم و تندتند برگشتیم دانشگاه که گرامی‌جان به کلاس برسه.

و گرامی‌جان، آخ گرامی‌جان؛ چه‌قدر دلم واسه مسخره‌بازیات تنگ می‌شه.

عصر باز شطرنج بازی کردم؛ یه دور با گرامی جان- که مثل دفعه‌ی پیش پات شدیم. یه دور هم با س.ر که خسته بود انگار.

 قدرتون رو می‌دونم، هزاران‌بار.

  • ۹۵/۱۲/۲۲

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی