دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

صدبار پیر میکده این ماجرا شنید.

پنجشنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۵، ۰۱:۰۷ ب.ظ

 وضع همه‌ی ما شبیه به هم است؛ هرکدام در یک گهستان مخصوص به خودمان پاگیر شده‌ایم؛ نه برای مقابله آماده‌ایم، نه نجات‌دهنده‌ای در کار است، و نه راه فراری.

« از خودم فاصله گرفته‌ام.» این حرف را دو نفر دیگر در مورد خودشان گفتند، و من سومین‌شان هستم.

 دلم می‌خواهد با تک‌تک آدم‌های باارزشم قدم بزنم. آن‌قدر وقت کم است و متفرعات بسیار که جرئت ندارم به هیچ‌کدامشان بگویم که چه‌قدر دل‌تنگ هم‌راهی‌شان هستم؛ دل‌تنگ حریم امن یک دوست محترم که حتی فقط برای چند ساعت، می‌توانی خودت را در سایه‌ی آن پیدا کنی.

 اما این هم یک فرار موقتی‌ست؛ باز برمیگردی به همان گهستان، با حضور همان آدم‌های به ظاهر متشخص که بلدند چطور سرت را با پنبه ببرند، قبل از این‌که صدایت به گوش کسی دیگر برسد.

 مادر گفت، که تو هم مشکل پدرت را داری؛ آدم‌های خوبی هستید، لطف‌ بسیار می‌کنید، اما یک‌بار مثل بمب منفجر می‌شوید و همه خوبی‌هایتان را در دل دیگران آتش می‌زنید. بعد از آن س. گفت، که کاری نکن که سال‌های بعد، وقتی من یا س.ر یا حتی خودت به تو فکر کردیم، بگوییم فلانی چرا چیزی که دارد این‌قدر با حق‌ش فاصله دارد؟

باید یاد بگیرم که صبر کنم. باید حرکت‌های خوب را نگه دارم برای زمانی که بهترین نتیجه را خواهد داد.

  • ۹۵/۱۲/۱۲

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی