دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

قدرتان را می‌دانم.

شنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۴۲ ب.ظ

 مهمون داشتم؛ دیروز خرید کردم و امروز صبح بخش اول شام رو آماده کردم. رفتم دانشگاه؛ سیستم‌عامل، ماتریس، کار روی پروژه و صحبت با استاد، طراحی نرم‌افزار؛ به محض تموم شدن کلاس اومدم سمت خونه. بخش دوم و سوم شام رو آماده کردم و سه‌تا لیوان برای چایی رو همراه با بسکوییت و خرما آماده کرده بودم. رسیدن؛ دوستای عزیزم رو بعد از مدت‌ها می‌دیدم. ش. هم اومده بود و انتظارش رو نداشتم؛ یه لیوان دیگه اضافه کردم و با تعارف جعبه‌ی قرمز پر از تی‌بگ‌های میوه‌ای خوش‌طعم، به این فک کردم که یه روزی تقریباً همچین کپچرهایی رو توصیف می‌کردیم و می‌خندیدیم؛ دارم رویام رو زندگی می‌کنم؟

 نیلو یه کیک خوشگل شکلاتی رو از جعبه‌ی صورتی درآورد و سه‌تایی تولدم رو تبریک گفتن؛ قند توی دلم آب شد. دورشدگانیم، اما هنوز حواسشون هست... بی‌خود نبود که لقب «دوستان همیشگی» رو بهشون داده بودم. همه‌ی هشت‌سال دوستی از جلوی چشمم گذشت؛ دلم واسه خودمون تنگ شد، اما قرص بود؛ می‌بینی؟ هنوزم هستیم.

ممنونم. دل‌گرمم کردید:)


بیست‌.


  • ۹۵/۱۱/۱۶

نظرات (۱)

دلم واسه خودمون تنگ شد :)
پاسخ:
:]
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی