دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

به چشم‌هایم بسیار اندیشیده‌ام.

شنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۵۱ ب.ظ

روز تولدم‌ بود.

دل و دماع نداشتم. و ندارم. سردرد مشمئزم کرده. به محض تموم شدن کلاس عصر، که نه منتظر کسی موندم و نه کسی منتظرم بود؛ برگشتم خونه. خورشت قیمه‌ی باقی‌ مونده از دیروز رو گرم کردم و با سالاد باقی مونده از دیروز خوردم. چراغ رو خاموش کردم، و زیر پتو مچاله شدم. مدام بیدار میشم و بدنم عرق سرد داره. درد در شقیقه‌؛ سوزش چشم‌ها... چشم‌هام چندبار خواستن گریه کنن، اما نشد. نشد. نمی‌دونم، چرا نمی‌تونم بدون فکر کردن به هزاران چیز در لحظه، یه گریه‌ی ساده کنم.

« منم که دربرابر خاک ایستاده‌ام؛ به کوه خیره می‌شوم، و سنگ ساکت می‌ماند در سینه‌ام. اگر گلویم یک دم شکفته می‌شد که نعره‌ای زمین را بشکافد، تمام عالم را بر دوش می‌کشیدم؛ درون حنجره‌ام قارچ‌های زهر روییده‌است. دهانم از خزه انباشته است و در نگاهم آوارِ حسرتی‌ست، که استخوانم را می‌ترکاند.»

  • ۹۵/۱۱/۰۹

نظرات (۱)

  • بلاگر آرام
  • امان از تولدای غمگین...
    بغضت مثل همیشه ست ولی اینکه فکر میکنی باید این روزو شاد میبودی آدمو میچزونه:(
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی