دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

تنهای خانه‌ای سرد و ساکت و تاریک.

دوشنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۰۹ ب.ظ

 غصه‌ی کنونی‌ام حد و حصر ندارد؛ از همان جنس قدیمی‌ست؛ وقتی که تو می‌رفتی و بی‌ربط‌ترین آدم دنیا به تو -من- در بی‌خبری می‌مُرد و نمی‌توانست دم بزند.

 حالا تکرار آن حس و آن استیصال، هم خاطرات قبلی را جان می‌دهد، هم به خودی خود جانم را می‌گیرد.


 درون حنجره‌ام قارچ‌های زهر روییده‌است؛ دهانم از خزه انباشته‌است و در نگاهم آوارِ حسرتی‌ست که استخوانم را می‌ترکاند.

 چنین که می‌گذرد مگر که بادهای قرون، نوای استخوانم را بشنوند. 

 بتاب بر من ای آفتاب، بتاب، که تاب این‌همه‌ام نیست.

ببار بر من ای ابر، ببار، که بردباری ویرانم کرده‌است.

  • ۹۵/۱۱/۰۴

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی