دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

گر بدهی مِی، بچشم؛ ور ندهی نیز، خوشم.

شنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۵، ۰۴:۲۰ ق.ظ

میم عزیز،

جای‌ت بسیار خالی‌ست؛ دست و پا می‌زنم که خودم را به دو امتحان‌ معادل ۷واحد فردا برسانم و از سوی دیگر، دغدغه‌ دارم. نمی‌توانم دغدغه‌ام را اینجا برای‌ت بازگو کنم؛ وبلاگ‌ها موش دارند و موش‌ها گوش دارند و‌ ...

یادت هست چند بار گفتی که من به مرگ طبیعی نخواهم مرد؟ با خنده می‌گفتی که سرم را به باد خواهم داد و من با خنده چیزی نمی‌گفتم. این‌روزها حرفتان بسیار در خاطرم هست. آخر، دغدغه دارم... شاید چون هنوز به اندازه‌ی یک انسان بالغ استاندارد محتاط و پخته نشده‌ام.

باید مثل دفعه‌ی پیش، فروغ می‌خواندم. فروغ هم یاد شما را تداعی می‌کند. دیشب مدام شعر می‌خواندم. صبح را به چشم دیدم؛ در نور روز شعر می‌خواندم که خواب رفتم...

میم‌جان، رفیق؛ از یاد مبر که کسی مدام به یاد توست و ذهنش تو را به نام می‌خواند. از یاد مبر آن‌قدر ارزشمندی که -با همه‌ی آن‌چه بر ما، بر من و‌ تو رفته است- با هربار تلاقی‌ یادت در خودم، لبخند می‌زنم.

مراقبت کن.

روی ماهت را می‌بوسم.

  • ۹۵/۱۰/۱۱

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی