دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

 حالم بده. نمی‌دونم بخاطر خستگی این مدت اخیر، یا بخاطر سمی که‌ دورتادور حمام پاشیدم و در حمام رو بستم، یا بخاطر تفاوت دمای خونه و بیرون، یا بخاطر صدای وحشتناک دریل که از بیرون میاد و‌ یک لحظه خفه نمی‌شه...

 هجده ساعته که سردرد دارم. و دلم پر از همه سیاهی‌هاست؛ نفرت، ناامیدی، تنهازدگی، جمع‌گریزی، مبارزه با دل‌تنگی. دل‌پیچه ندارم؛ دل تهی‌شدگی دارم. انگار زیرپای دلم خالی می‌شه و همه امیدها و خوش‌بینی‌ها ریخت می‌شه توی حفره‌ی سیاه، و به حجم سیاهی‌هام اضافه می‌شه.


 اگه یک اسب سفیدرنگ بودم، انقدر شیهه می‌کشیدم و بی‌قراری می‌کردم، که بعد از هجده ساعت گردوندنم دور مزرعه، همه حجم سیاهی رو بالا میاوردم. یا به ناچار، تیر خلاصی رو بهم می‌زدن.


  • ۹۵/۰۸/۲۰

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی