دیگر چه فرق میکند، باشی یا نباشی.
شنبه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۵، ۱۱:۱۰ ب.ظ
چه عصربهبعدِ خوبی بود. چه س.ر و ارغِ خوبی دارم.
دیوانهوار بین کتابا گشتن ارغ، نون خوردنمون و راه رفتن، خندیدن به حرفای س.ر و راه رفتن، آبهویج خوردنمون و راه رفتن، مغازهها رو نشون دادن و راه رفتن، از زیر زبون س.ر حرف کشیدن و راه رفتن، حرف نزدنش و راه رفتن، شعر خوندنش از روی کتاب و راه رفتن، مبهوت شدنم و راه رفتن، یارو معتاده که گیر داده بود بهش و راه رفتن، قیافهی درهمِ مغمومش و راه رفتن، همراهیش، ایستادن، خداحافظی.
« بازوانش را گشوده بود،
برای در آغوش کشیدنِ من.
زمان یکباره ایستاد؛
در این دادگاه ناگهان،
مرا به دار آویختند.
بیگناه!»
- ۹۵/۰۶/۲۷