دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

ای‌کاش بی‌دریغ باشند در دردها و شادی‌هایشان...

يكشنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۵، ۱۰:۵۳ ب.ظ

 پوریا جان. از دیدنت انقدر خوش‌حال شدم که نمی‌توانستم از آن سر لابی هردو دستم را برایت تکان ندهم. هنوز همان‌قدر مهربان و لبخندزنان و شوخِ جدی بودی. چه‌قدر امید می‌دهی به پا گذاشتن در مسیرهای سخت که خودت رفته‌ای و‌ می‌روی و خواهی رفت. چه‌قدر خوب می‌فهمی که سردرگمم و چه‌ پدرانه یادم می‌آوری که هدفمان بزرگتر از این‌هاست. وقتی می‌پرسی که ولیعصر می‌روم، من همان دم تصمیم می‌گیرم که ولیعصر بروم و اسپاگتی بخرم که فقط چند دقیقه بیشتر کنارت باشم؛ حرف بزنی و من گوش کنم و غر بزنم و قانعم کنی که دغدغه‌هایم کم‌اهمیت است.

 ای‌کاش از شما خوب‌ها چندتا وجود داشت. ای‌کاش خوبی‌هایتان قابل تکثیر بود.

  • ۹۵/۰۶/۲۱

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی