White Noise
يكشنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۳۱ ق.ظ
« خیلی گرسنهام بود. رفتم پایین یک چیزی بخورم. چراغ آشپزخانه روشن بود. ورنون با لباس بیرون نشسته بود پشت میز و سیگار میکشید و سرفه میکرد. خاکستر سیگارش حدود سه سانتیمتر شده بود و داشت میافتاد. عادتش بود، دوست داشت خاکستر سیگارش آویزان شود. به نظر بابِت این کار را برای القای حس تعلیق و اضطراب به بقیه انجام میداد. بخشی از آشوبی که درش زندگی میکرد.»
«برفک»، دان دلیلو، ترجمه آقاپیمانِ خاکسار - نشر چشمه
- ۹۵/۰۵/۳۱