دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

 آقای دکتر، الان که می‌نویسم یک روز تمام است که سردرد و سرگیجه مرا به زانو انداخته و هرازگاهی تپش قلب این وضعیت را تشدید می‌کند، و نیم ساعت پیش به من گفته شد که شما فوت کرده‌اید. 

 من تا دیروز پیگیر حالتان بودم و گمان می‌کردم دوره‌های درمانی‌تان را پشت سر خواهید گذاشت؛ ایمان داشتم که دنیا هنوز به شما نیاز دارد و بازخواهید گشت. البته این جمله نباید بیانگر این باشد که من معتقدم هرموقع دنیا بی‌نیاز از وجود کسی باشد، آن شخص می‌میرد. من هیچ اعتقادی راجع به چیستی و چگونگی مرگ ندارم. اما دوست داشتم مرگ کمی دیرتر به سراغ آدم‌های دوست‌داشتنی‌ بیاید. 

آقای دکتر، دلم برای شما تنگ می‌شود. خاصیت مرگ همین است؛ امید را می‌گیرد و تنها دستاویزی که برای انسان باقی می‌گذارد، دلتنگی‌ست. 

 یادتان در دلمان همواره باقی‌ست. برایتان آرزوی آرامش دارم.

  • ۹۵/۰۵/۲۵

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی