نفرین به هر کسی که پرستی باد.
چهارشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۵۸ ب.ظ
از صبح حواسم سر جاش نیست؛ کلمات رو جابهجا میگم، چشمام میسوزه، مدام پلکهامو روی هم فشار میدم.
اتاقم خیلی کثیفه؛ پر از خردههای نخ و پارچهست. بعدازظهر دراز کشیدم روی گلیم کف اتاقم و عصر که بلند شدم تیشرتم پوشیده از خردههای نخ شده بود.
آرشهی ویولنم خرابه. چند شب پیش خواب دیدم که شروع کردم به کشیدن آرشه روی ساز، و تکتک موهای آرشه پاره شد.
اما ترسناکترین کپچر حال حاضر، تصوریه که از ده سال دیگهی خودم دارم؛ میز تحریر سفیدرنگ با چراغ مطالعه، یک دسته کاغذ خطدار و چند رواننویس مشکی.
- ۹۵/۰۵/۰۶