وقت خیلی زیادی نمونده.
« تو روزنامه دربارهی یه تحقیق خوندم که تو سالهای دههی سی یه مشت معلم رو به مدرسههایی تو جاهای مختلف مملکت فرستادند و ازشون خواستند مشکلات این مدرسهها و مشکلات تدریس رو مشخص کنند. یه سری فرم بهشون دادند که پر کنند. اونا هم فرم رو پر کردند و فرستادند. بزرگترین مشکلاتی که به چشم معلما اومده بود یه چیزایی بود مثل حرف زدن تو کلاس و دویدن تو راهرو. آدامس جویدن. از رو دست هم نوشتن. از این چیزا. چهل سال بعد یکی از همون فرمها رو دوباره کپی گرفتند و فرستادند به همون مدرسهها. چهل سال بعد. جوابها رسید. تجاوز. آتشسوزی عمدی. قتل. مواد مخدر. خودکشی. به این قضیه فکر کردم. خیلی وقتا که میگم جهان داره به سمت جهنم شدن میره مردم بهم لبخند میزنند و میگن پیر شدی. این یکی از نشونههای بدبختیه. فکر میکنم کسی که نتونه فرق بین تجاوز و قتل آدمها رو با آدماس جویدن تشخیص بده مشکلی داره که خیلی بزرگتر از مشکلات منه.»
جایی برای پیرمردها نیست - کارمک مککارتی، نشر چشمه
- ۹۵/۰۴/۲۷