دندان روی جگر بگذار؛ میآیم، میآیم...
جمعه, ۲۵ تیر ۱۳۹۵، ۰۸:۵۹ ب.ظ
فکر کردم به این که اگه یکم کنکورم رو بهتر داده بودم و کامپیوتر صنعتی اصف قبول شده بودم، زندگی ده ماه اخیرم چهقدر متفاوت میشد.
به این فکر میکنم که با همه اتفاقات واحساسات عجیب و غریب و محشر و ترسناکی که توی این مدت رخ داد، باز هم همین مسیر رو انتخاب میکردم یا نه.
آسون نبود، اما آسونتر شد به مرور. یه روزهایی تبدیل شد به بهترین روزهای عمرم، بهترین بارونها و بهترین برفهایی که از پشت شیشه دیدم یا صداشو شنیدم. بهترینها دوام نیاورد، خیلی زود تموم شد، و بعدش دیگه نگار همون نگار نشد؛ سرش زیاد درد میگرفت، دلش خیلی زیاد تنگ میشد، از آدمای خوب بیشتر میترسید، تنهاتر از اولین روزهای تهران رفتنش شده بود.
اما گذشت.
میدونی بهترین و بدترین چیز توی دنیا چیه؟ گذر زمان.
- ۹۵/۰۴/۲۵