دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

فقط دریپر می‌تونه شب از زیاده‌روی در نوشیدن کلی بالا بیاره و یه فصل دعوای مستانه با یه آدم مست دیگه بکنه، در حالی که دلش پره از غصه‌ی از دست دادن عزیزترین خانوم دنیا، با همون حال نزار سرش رو بذاره روی پاهای پگی و بخوابه؛ ان‌قدر راحت بخوابه که انگار صبحی درکار نیست. اما توی همون خواب و بیداری دم صبح صدای پای عزیزترین خانوم دنیا رو بشنوه که با یه پیرهن زرد خوشگل میاد، نگاهش میکنه - از همون نگاه‌های مادرانه‌ی مهربون و نگران- و محو می‌شه. امید و غصه توی دلش طوفان می‌کنن؛ آروم بلند می‌شه که پگی رو بیدار نکنه، باید تلفن کنه و مطمئن بشه که عزیزترینش مُرده، باید بهش بگن که دیگه قرار نیست نگاهت کنه و دست بکشه توی موهات و خاطرجمع‌ت کنه که با تمام شناختی که ازت داره و در حالی که هیچ‌کس دیگه این‌قدر نمی‌شناست، دوستت داره و حظ می‌کنه وقتی کنارش هستی، یا حتی وقتی نیستی. باید تلفن می‌کرد و تیکه تیکه می‌شد همه‌ی وجودش با شنیدن این حرف؛ بعد گریه می‌کرد، صادقانه‌ترین گریه‌ی عمرش رو می‌کرد درحالی که پیرهن‌ش پر از لکه‌ی استفراغ و مشروب بود و گره کراواتش شل شده بود و موهای کوتاهش ریخته بود روی پیشونیش.

 پگی رو بفرسته خونه‌ش تا استراحت کنه و وقتی ده صبح برمی‌گرده، می‌بینه که دریپر با موهای کاملاً مرتب، پیرهن کاملا تمیز و اتوکشیده و یه کراوات قشنگ با گره محکم توی دفترش مشغول انجام کاره، با همون لحن سرحال خاص خودش نظر پگی رو راجع به ایده‌ی جدیدش می‌پرسه و وقتی پگی اعتراف می‌کنه که خسته‌ست، دستشو بگیره؛ انگار همه‌ی خستگی پگی رو از دستش می‌گیره می‌ریزه توی وجود خودش، و بهش لبخند می‌زنه‌؛ از همون لبخندایی که دل آدم رو روشن می‌کنه و دوتا بال می‌ذاره روی شونه‌هاش...

 

  • ۹۵/۰۴/۱۴

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی