دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

 بعضی وقتا که تصمیم می‌گیرم خودمو دِق بدم، براهنی گوش می‌کنم ‌و لحظه به لحظه‌ی روزهایی که زیاد براهنی گوش می‌کردم یادم میاد؛ روزهای روشنی که حس می‌کردم توی شکمم یه گیاه لیموی تر و تازه گل داده و همه‌ی وجودم پر شده از بوی محشر لیمو. اون روزها فقط از امروز می‌ترسیدم. امروز ترسی ندارم؛ غصه دارم.‌ همین.

 حتی دیگه حرفم نمیاد؛ همه‌چیز بدیهی و سیاه شده انگار؛ دلم به هیچ‌کس و هیچ‌چیز خوش نمیشه. 

 این خاطره است؟ خاطره‌ی عشق است؟ این چیست؟

 چون روح وسوسه در یک نسیم، سوی تو خواهم آمد؛ آن‌جا کنار پنجره خواهم ماند، با شور و شوق، داغِ تماشا...

 و پاسخم را هم من مطمئنم، خواهم گرفت. زیرا سوال‌های پس از مردن هرگز بلاجواب نمی‌ماند‌.

  • ۹۵/۰۴/۱۱

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی