دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

 خواستم راجع به فیلم «بانو» بنویسم که چه‌قدر هامون رو تداعی کرد؛ بیتا فرحیِ زیبا، خسرو شکیباییِ عزیزترین، فضای دهه شصت-هفتاد فیلم، اون زمستون بی‌روح و برفِ زیاد، اولش یادآور هامون بود، ولی بعد تبدیل شد به خودش، به «بانو»

 چطور می‌تونی بشنوی که عزیزترینت بهت بگه واسه‌ش خوب نبودی، و یکی دیگه رو دوست داره و به‌خاطر آن دیگری ترکت می‌کنه، و نمیری از غصه؟ جمع. اول به نظر میاد دوای دردِ بی‌درمان جمع‌ه، منم همین فکر رو می‌کردم و هنوز گاهی بهش معتقد می‌شم. بعد می‌بینی که دستِ جمع به سوراخ‌های اعماق روحت نمی‌رسه، و اون سوراخ‌ها بزرگ می‌شن، تبدیل میشن به چاله، توی جمع هارهار می‌خندی درحالی که چاله تبدیل می‌شه به چاه؛ یه چاه عمیق که همه‌ی روحتو می‌بلعه و دیگه جمع هم نمی‌تونه نجاتت بده.


  • ۹۵/۰۴/۰۷

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی