دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

زودتر بیا بده دوای دردمو؛ روشن‌م کن.

دوشنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۱۱ ق.ظ

 وقتی وارد لابی شدم و یه نگاه سرسری به جمعیت متراکم وسط انداختم، دنبال یه صورت آشنا می‌گشتم که دیدنش باعث بشه حوصله‌ی سلام کردن پیدا کنم؛ آشنا بود ولی حوصله‌م رو سرجا نیاورد. رفتم نشستم سر جلسه و دیدن قیافه‌ی هیچ‌کس دلگرمم نکرد؛ از دیشب تسلیم شده بودم و حالا وقت اعتراف رسیده بود، حتی پشیمون نبودم؛ این خودش عذاب بود. برگه‌ی نصفه‌ی صورت قضایا رو گرفتم دستم؛ به پنج‌تا سوال نگاه انداختم و به خودم گفتم اینه پس؛ این‌طوری قراره بیفتی. اصل کمال رو به شهود می‌‌شناختم ولی نمی‌تونستم مستدل تعریف کنم. تعریف دوم رو نوشتم‌، رسیدم به قضایا، شرودر-برنشتاین که دیشب و صبح دوبار نگاه‌ش کردم و نفهمیدم‌. سوال بعدی، بازهم اصل کمال. سوال آخر کاردینال بود و چون به نظرم چالش‌برانگیزترین بحث این کورس بود ذهنم راجع بهش خوب کار می‌کرد. پنج دقیقه به دوتا سوال اصل کمال خیره بودم اما به حال خودم فکر می‌کردم؛ باور نمی‌کردم این همه آدم هنوز جوابی واسه نوشتن دارن که از سر جاشون بلند نمی‌شن. بی‌قرار بودم، باید بلند می‌شدم‌. رفتم بیرون از ۲۰۶ و جز ۳نفر ناآشنا هیچ‌کس توی لابی نبود. سرپا ایستادم یه گوشه، به سرامیک‌های کف لابی خیره بودم، اما ته دل‌م منتظر سر رسیدن یه آشنا بودم که حوصله‌م رو جا بیاره؛ بیاد ببینه که بی‌حوصله‌ی ناامیدم و با مهربونی‌ش سعی کنه حالمو خوب کنه. اما کسی نمیومد، امتحانای بقیه درست‌حسابی بود و بیشتر از دو ساعت طول می‌کشید. برگشتم. آفتاب می‌خورد توی صورتم ولی روشن نمی‌شدم؛ مدت‌هاست این‌طورم.

  • ۹۵/۰۳/۲۴

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی