چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود.
يكشنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۲۶ ب.ظ
یاد باد آنکه سرِ کوی توام منزل بود؛ دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود.
غصهم گرفته. ببین دیگه آفتاب که میفته روی سر و صورتم خوشحالم نمیکنه، ببین دیگه چشمم به در نیست، ببین دیگه خندهی هیچکس حالمو خوب نمیکنه. این یعنی دردِ نبودنت زده به همهی آفاق زندگی؛ یه چیکه روشنی هم نمونده واسم.
- ۹۵/۰۳/۲۳