یارب تو کلیدِ صبح در چاه انداز، فردا به علت تاریکیِ هوا امتحان کنسل بشه.
شنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۰۴ ب.ظ
نمیدونم توی این زندگیِ روزمرهی خوش چی دیده که با وجود پذیرفته شدن در مصاحبهی گوگل، بیخیال رفتن به اونجا شده. چشماش برق میزد وقتی از لمیدن و قدم زدن توی دانشکده و خوش گذروندن و پول درآوردن حرف میزد. انگار سنمون که زیادتر میشه دلتنگتر میشیم واسه خوش گذروندن با دوستان، و دلسردتر میشیم از تصاحب آرمانگرایانهی دنیا. یه روزی قرار بود بسازیم و برسازیم برجهای بلند و رفیع و بر اوج ببریم این بنای محکم و استوار را. هنوزم امید داریم، ولی انگار دستمون به جایی بند نیست؛ دستمون به هیـچجا بند نیست.
[ در فرار از ریاضی۲؛ از استوکس و دیورژانس و گرین و کنسرویتیو و عصارهی غلیظِ جبرخطی، به چهها که نمیاندیشد... ]
- ۹۵/۰۳/۲۲