دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

غصه‌م گرفته، انگار تقصیر بارون خرداده.

شنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۴۹ ق.ظ

 ولی من هیچ‌وقت قرار نبود این‌قدر مستأصل بشم. توی تخت از این دنده بچرخم روی اون دنده و خیره بشم به ناخن‌های کوتاه انگشتای دستم‌. برم به سُه بگم غر بزنم بهت؟ و بگه داری؟ بگم هوم. بگه بگو‌. شروع کنم به گفتن همه‌ی سیاهی‌ها و حتی سرمه‌ای‌های توی دلم. گوش کنه و هیچی نگه؛ قیافه‌ی مستمع تام بودنش جلوی چشمم میاد و با خیال راحت‌تر حرف می‌زنم. یکم خوش‌حالی به لحن‌م اضافه می‌شه؛ خوش‌حالم که هنوز دارم‌ش. می‌دونم باید مواظب‌‌ش باشم. سال‌هاست دوستمه.

 مگه ما چیمون کمتره. چرا خوش‌حال نیستم به قدر کافی؟ چرا هرچه‌قدر می‌گذره کمتر یادم می‌ره؟ چرا بقیه در حد شوخی قشنگ‌ن و اون، غم‌انگیزانه قشنگ‌ه. چرا ساده نشد؟ چرا انتظار زاییده شد و حالا دیگه نمی‌ره پی کار و زندگی‌ش؟


  • ۹۵/۰۳/۲۲

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی