دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

بیا آروم منو از گودال این پیکر بکش، بیرون ببر...

چهارشنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۱۷ ب.ظ

 من حس می‌کنم؛ تموم کلمات و‌ کپچرهای قدیم و خیلی قدیم و خیلی‌خیلی قدیم مثل تیر فرو می‌شه توی چشمم و مغزم؛ بعد چشمم یکم می‌سوزه، اخم می‌کنم، حواسم پرت(جمع) می‌شه سمت موزیکی داره پلی می‌شه، از هفت‌شهرِ دال تغییرش میدم به سالیتری‌منِ جانی‌کَش. خودمو می‌ندازم توی یک سلسله سرچ و ویکی‌پدیاگردی، سرگرم می‌شم مثلا. اما دلم آروم نمی‌گیره. می‌دونم، نادیده‌گرفتن حسی که دارم درست نیست. اما راه دیگه‌ای نیست که رفته باشم و آرومم کرده باشه. هنوز امید دارم که یادم بره یه روز.‌.. یه روز.





  • ۹۵/۰۳/۱۹

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی