دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

دیر کنی، اما با دوتا لیوان آب‌طالبی برسی.

دوشنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۴۰ ب.ظ

این روزا فقط جای یه‌نفر توی زندگی‌م خالی‌ه. اصلا شاید با خالی بودن جای اون‌ه که حضور بقیه به چشمم مهم میاد. اوایل می‌گفتم گم‌ می‌شم اگه نباشه؛ یه‌جوری گم می‌شدم که ماه هم پیدام نمی‌کرد؛ تا چشم کار می‌کرد سیاهی و تاریکی. بعد نمی‌دونم کار دو سه نفری که دستمو گرفتن بود، یا مرور زمان و تلاش خودم واسه نجات پیدا کردن از گم‌شدگی، که این روزا خیلی راحت آروم می‌گیرم وسط لابی؛ ریاضی۲ می‌ذارم جلوم، بحث مرگ‌ و «دوست دارم چگونه بمیرم.» رو پیش می‌کشم، بعد صورت‌های طاها و سعیدرضا رو تماشا می‌کنم که بحث رو بلند کردن و می‌برن سمت بهش و جهنم. اولش طاها گفت من هنوز یه کاری دارم که باید انجام بشه و بعد آماده‌م که بمیرم. من با خودم فکر کردم، هرلحظه‌ای که بمیرم، بهره‌م رو از قشنگی‌های این دنیا بردم؛ نگران هیچی نیستم. می‌تونم با خیال راحت بمیرم. و غرق می‌شم توی فکر. یهو این فکر ترسناکِ هیچ شدن منو می‌بره سمت جاهای خالی؛ حس می‌کنم نبودن یک نفر رو. به سعیدرضا گفتم آخه چه‌طور ممکنه زندگی‌ت رو در عرض یک ربع مرور کنی؟ گفت فقط اتفاقای بولد. گفتم همون، ولی ببین، من اتفاق‌های بزرگ‌م چندتا بیشتر نیست؛ دلم با اون جزئیات ریز و قشنگی‌ه که خیلی هم زیادن. مثل اون لحظه‌ی بعدازظهر که توی خیابون راه می‌رفتم و نور آفتاب هر از گاهی از لابه‌لای برگ درختا میفتاد روی صورتم و موهام. گفت به آدما که فکر کنی اتفاق‌های بولد هم یادت میاد. خواستم بگم نمی‌تونم توی یه ربع؛ من هرروز یک‌ساعت هم به یه آدم ثابت فکر می‌کنم و هنوز یک عمر تا کافی شدن این همه فکر فاصله دارم. اما نگفتم، بهش گفتم آره آدما می‌تونن اتفاق مهم باشن، اما اتفاق مهم لزوماً مربوط به یه آدم مهم نیست.

 دارم فکر می‌کنم که آره، جاش خیلی خالی‌ه. صد نفر مهم دیگه هم اگه دور و برم باشن، اون جای خالی پر نمی‌شه؛ مثه جای خالی یه دندون، که گاه و بی‌گاه زبون‌ت نبودن‌ش رو لمس‌ می‌کنه؛ موقع حرف زدن، موقع غذا خوردن، موقع آب خوردن و حتی وقتی هیچ‌کاری نمی‌کنی. جای خالی خاص یه‌نفر رو نمی‌شه با حضور هرتعداد آدم دیگه پر کرد. دل‌تنگی‌ش واسه‌م می‌مونه فقط. 




  • ۹۵/۰۳/۱۰

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی