دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

آدم‌م دیگه، خسته می‌شم بعضی وقتا.

يكشنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۳۶ ب.ظ

صبح که بیدار شدم، غم‌زده بودم؛ دم صبح خواب کپچرهایی رو می‌دیدم که یه روز خودم با همه‌ی حواسم حسشون کردم؛ حالا شده خواب، شده هر آن‌که رفت از این ره دگر نمی‌آید؛ شد مرگ، مرگ که فقط تموم شدن جون نیست؛ مرگ هرچیزی‌ه که فقط یک‌بار توی تاریخ زندگی اتفاق بیفته و بعد هرکاری کنی، هرچه‌قدر عمرت بگذره یا هرجای دنیا که بری، دیگه اون اتفاق تکرار نمی‌شه؛ دیگه اون کپچرها زنده نمی‌شه.

 ترس ثابتی دارم؛ ترس از زمان که داره می‌گذره و عمرم که به زنده‌ شدن کپچرها قد نمی‌ده؛ یه روز هم خانوم میان‌سال جاافتاده‌ای می‌شم که لم می‌ده توی کاناپه‌های جلف کافه‌ها و واسه دوست‌ورفیق تعریف می‌کنه که جوونیاش عاشق یه مرد شده؛ واسه جدیدی‌ها تعریف می‌کنه که بیست‌سال و یازده‌ماه و چند روز از عاشقِ آن‌مرد شدن گذشته و هنوز، هرجایی که بوی خاص آن‌مرد به مشامش می‌رسه، مست می‌شه؛ چشماشو می‌بنده، سرش رو از پشت گردنش آویزون می‌کنه و دهن‌ش خود به خود باز می‌شه؛ انگار می‌خواد یه آه طولانی بکشه اما حیفش میاد؛ انگار اون بوی خاص خوب یه سمفونی‌ه که فقط باید ساکت و آروم بهش گوش کرد؛ آخراش ممکنه چشمات خیس هم بشه؛ واسه همین سرتو بالا می‌گیری و با بستن پلک‌ها، چشمات فرصت می‌کنن که اشکت رو قورت بدن. پنج یا هفت دقه پابه‌پای صاحب عطر می‌شینی، می‌ایستی یا راه می‌ری، و به چهره‌ اون فرد حتی نگاه هم نمی‌کنی. بعد به خودت میای؛ سر و وضعت رو مرتب می‌کنی و سرگرم روزمرگی می‌شی.

  • ۹۵/۰۳/۰۹

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی