دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

آسمون سرخ بارونی اردیبهشت در یک شب.

چهارشنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۲:۰۶ ق.ظ

 می‌خواستم صبر کنم تا خلوت بشه این خراب‌شده با دل راحت بشینم کتاب شیشصد صفحه‌ای ادبیاتم رو باز کنم و ان‌قدر شعر و داستان بخونم تا خواب چشمام رو سنگین کنه. اما صدای بارون که از توی کانال کولر میاد وسوسه‌م کرد بیام دراز بکشم توی تخت‌م، و پتو رو بکشم روی پاهام که جوراب‌پوشن بس که همیشه سردشونه. 

 این از آخرین بارون‌هایی‌ه که قبل از پاییز -یعنی طی چهار ماه آینده- تجربه می‌کنم؛ باید دراز بکشم و گوش کنم به ضرب قطره‌هاش روی کانال کولر، یا به صدای پاشیدن آب به اطراف با عبور ماشین‌ها توی ولیعصر، یک‌ونیم نصف شب... بعد فکر کنم به همه بارون‌هایی که اومد و من اینجا بودم. اتفاقاتی که توی روزای بارونی افتاد و منِ حال‌خوب رو بهتر کرد، یا حتی منِ حال‌بد رو خوب. بعد فقط فکر کنم؛ هرچی که باشه، فقط با خیالِ راحت، توی تخت بلند و رفیع‌م به هرچی که دوست دارم فکر کنم...

 چمدون، انبردست، آلو قرمز، عینک گرد، پیرهن زرشکی حریر، پنیر درست کردن خونگی، آرزو(ها)، موزاییک، مسیح هرگز به اینجا نرسید، زال‌زر، خانه دور نیست، پنجره‌ای که شیشه‌ش مات باشه همون میله‌ی زندان‌ه، رسوایی‌ها، باید یه فکر اساسی کرد.

  • ۹۵/۰۲/۲۲

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی