کز کردگی در یک کنج.
سه شنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۳:۴۴ ب.ظ
نمیخوام موضع خنک و سفیدبنفش و بلند و رفیع تختم رو ول کنم و برم. دلم میخواد همین کتاب عجیبغریب که دو ماه پیش توی تبادلکتاب چشمم گرفتش رو بگیرم بخونم درحالی که در راستای عرض تختم دراز کشیدم و پاشنهی پاهام رو تکیه دادم به دیوار روبهرو، و باد کولر درست میخوره توی صورتم و یه دستهی روشن از موهام که جدا افتاده از بقیه رو مدام تکون میده.
دلم نمیخواد برم اقتصاد و ادبیات و عصر، وقتی صدای جیکجیک پرستوها خیلی بیشتر از مواقع دیگهی روز به گوشم میخوره برگردم توی این خرابشده که دیگه کمکم شلوغ شده...
- ۹۵/۰۲/۲۱