[ غرغر میکند٬ یک نفس عمیق میکشد٬ به غرغر ادامه میدهد.]
صحبت از داف کتشلوارپوش/تیشرتپوش/پیرهنپوش شد با ارغ.٬ و غصه میخورد که آ. توی کتشلوار داف نیست و فقط تیشرت جوابگوی اونه٬ من چقدر سعی کردم جلوی خودم رو بگیرم و نگم که یکی سراغ دارم:))
حالا شما میتونی با ک. لم بدی توی صندلیهای گنده و نا-راحتِ آمفیِتئاتر مرکزی٬ تظاهر کنی که خوشحال میشی من از کنار ا. پاشم بیام کنار شما دوتا بشینم -در حالی که از همون اول به عمد نیومدم کنارتون مبادا پرایوسیتون رو چیز کنم.- تعارف کردم که میشینم همینجا دیگه و شما اصرار میکنی و میبینم که خب زشته به تعارف ادامه بدم جلوی این همه آدم؛ پا میشم میام اون طرف و درست وقتی دو نفر پونصد میلیثانیه زودتر از من میان که کنارت بشینن٬ بهشون نمیگی ببخشید جای ایشونه. بلکه روتو میکنی سمت من و بهم میگی شانــستو! نه عزیز دلم٬ شانس من اینقدرها هم دقیق نیست. برمیگردم پیش ا. و با اون صورت همیشه-گل-انداختهش میپرسه چی شد؟ میگم با اختلاف نیم ثانیه دونفر نشستن اونجا. اما خودم نمیدونستم چطور میخوام تمام دو ساعت فیلم رو کنار آدمی که جز سلامعلیک و جملات کوتاه دیالوگ دیگهای باهاش نداشتم و ندارم٬ سر کنم. اصلاً بابت همین موضوع از سینما خوشم نمیاد؛ یکی باید باشه که وقتی گردنت خسته شد٬ سرت رو تکیه بدی به شونهش. وقتی به جاهای مثلا بامزهی فیلم میرسه٬ و تو خندهت نمیگیره٬ میتونی به خندهی اون بخندی و همرنگِ جماعت بشی.
شروِْ عوضیِ بامزّه٬ شما نمیدونی تموم مسخرهبازیهایی که برای نیمبها خریدن بلیت درآوردم بهخاطر گپ زدن با شما بود٬ و من اصلاً تمایلی به فیلم دیدن با شرایطی که شاهدش بودیم ندارم؛ اگه فکر میکنی من آدم سینما-ندوستی هستم که پولم رو واسهی خریدن بلیت سینما خرج نمیکنم؛ شما «هامون» رو اکران کن و میم رو بنشون کنارم٬ من واسهی همّهی سانسها بلیت میخرم ازت.:)
- ۹۵/۰۲/۱۸