kill me, or embrace me
یعنی اگه رو داشتم، وقتی میدونم مهندس قدیری تشریف میارن واسه سخنرانی، مثل تایرل توی مستر روبات، از روز قبل شیکترین لباسهای رسمیم رو امتحان میکنم و جلوی آینه جملاتی که قراره بهش بگم رو تمرین میکنم، اونقدر تمرین میکنم که باورم بشه تابستون توی بیان خواهم بود.
بعد احتمالا در تناظر با جملهای که رئیس تایرل راجع به کراوات قشنگ و گرونش گفت "?Nice tie. Let me guess, Brioni"، جناب قدیری چیز قابل گفتنی در ظاهر من یافت نخواهند کرد و به یک « اطلاع میدم.» بسنده میکنن. بعد من لهشده و بیآرزو برمیگردم اینجا، میرم روی پشتبوم و توی لیوان لاجوردیم چای میخورم و دنبال ماه میگردم که مطمئن بشم خیلی وقته گم شدم. درواقع این من نیستم که دوست دارم شخصیتی مثل تایرل داشته باشم؛ تایرل از چند لحاظ شباهت زیادی به میم داره. اون سکانس ایستادن جلوی آینه و سیلی زدن به خودش بخاطر استفاده از الفاظ متکبرانه در جملهای که قراره واسه گرفتن سِمت CTO به مدیرعامل بگه، خود میم رو یادم آورد. اون سیاستش و هرکاری کردن واسه رسیدن به خواستهش-به جایگاه بالاتر در هرم سازمانی یا هرچی، بعد از نرسیدن به جایگاه CTO، پول دادنش به اون بیخانمان و در عین خونسردی دست کردن دستکشهای لاتکس و کتک زدنش با مشتهای محکم قدرتگرفته از عصبانیت، خود خودشه، شاید با یکم اغراق.
همهی این سناریو رو در عرض ده ثانیه توی ذهنم تصور کردم و تصمیم گرفتم تا وقتی که به OOP مسلط نشدم رویا نبافم. قربانت، خدا نگهدار.
- ۹۵/۰۲/۱۷