لب میگزید تا فریاد نکشد.
پنجشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۷:۲۴ ب.ظ
«ارباب، از من بشنو. تمام کارهای این دنیا بیعدالتی است، بیعدالتی محض. من زوربای عاطل و کثیف نمیخواهم در کارهای آن شرکت کنم. چرا باید جوانها بمیرند و پیرهای فرسوده به زندگی ادامه بدهند؟ چرا بچهها میمیرند؟ یک موقع پسری داشتم اسمش دیمیتری بود. سه سالش بود که او را از دست دادم. من هیچگاه خدا را بخاطر این کارش نمیبخشم. میفهمی چه میگویم؟ روزی که مُردم، اگر آنقدر پررو باشد که با من روبهرو بشود، اگر همانطور که ادعا میکند خداست، از روی من خجالت خواهد کشید. بله، بله، خجالت خواهد کشید خود را به زوربا نشان بدهد احمق!»
زوربای یونانی - نیکوس کازانتزاکیس
- ۹۵/۰۲/۰۲