دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

 پدر استفانوس کشیش، با ردای چرکینش که جیب‌های توبره‌مانندی داشت پیشاپیش همه حرکت می‌کرد. آنچه را که در مراسم عروسی، تعمید و تشییع جنازه دریافت می‌کرد، در جیب‌هایش می‌ریخت؛ کشمش، نان، پنیر، قطعات گوشت، آب‌نبات، همه‌چیز... و هنگام شب، همسرش پاپادیای پیر عینکش را به چشم می‌زد، آن‌ها را از هم سوا می‌کرد و تمام‌وقت به سق‌زدن آن‌ها مشغول می‌شد.


این پاراگراف واسه من پر از اشمئزاز بود؛ ترکیبی از مذهب خشک، فقر، پیری و تنهایی به ذهنم هجوم آورد؛ ترسیدم. 

  • ۹۵/۰۲/۰۱

نظرات (۱)

تنهایی؟ چرا؟ :-"
پاسخ:
پیری و تنهایی!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی