I'm scared that you won't be waiting on the other side...
جمعه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۵، ۱۰:۴۶ ق.ظ
یهروز باید برم. شلوار کتون سبز و کانورسهای داغون خاکستریم رو بپوشم، لباس گرم با خودم ببرم که وقتی هی نزدیک و نزدیکتر میشم، بدنم شروع میکنه به لرزیدن، دلم منجمد میشه و پاهام یخ میکنه، خودمو آروم کنم. باید برم و از اون سوپر عزیز یهبستنی بخرم، از پیرمردها آدرس بپرسم و بابت توضیحات تکمیلیشون تشکر کنم. از کوچهپسکوچهها راهمو پیدا کنم به کمک نشونههای آشنا.
کِی وقت کردم اینقدر دیوونه بشم...
- ۹۵/۰۱/۲۷