...Letters I meant to send, are waiting
چهارشنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۵، ۱۱:۰۲ ب.ظ
[خیره به آفاقِ مغربی، خسته، ناله میکند: «تا کِی؟...»]
حالا دیگه پشتبوم اینجا واسم ارزش داره؛ حسهایی که بعضی شبها نشسته بودم اینجا و ستارهها رو نگاه میکردم، حسهایی که اینروزا دارم و هوای ابری اجازه نمیده بیشتر از یهدونه ستاره رو ببینم، واسهی این پشتبوم محصور بین ورقههای فلزی بلند، ارزش ساخته. اما راحت دلمیکنم، اگه یهجایی، یه پشتبوم بیحصار در انتظارم باشه...
- ۹۵/۰۱/۱۸