دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

کدام دوست بتابد رخ از محبتِ دوست؟

يكشنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۳۰ ب.ظ
یه‌بار یه‌جایی خوندم یه‌سری رفیق وجود دارن که وقتی هوا بارونی‌ه یا می‌دونن دلت گرفته(چه‌بسا دلِ سیاه‌دلِ دِل‌مُرده‌‌ی همچون منی همیشه‌ی خدا گرفته.) یهو زنگ می‌زنن یا تکست می‌دن؛ داریم میایم طرفت بریم بیرون. با خودم گفتم ای‌کاش منم رفیق این‌جوری داشتم؛ ازین یهویی‌های بی‌توقعِ معتمدِ همیشه‌حاضر. شاید مستحق‌ش نبودم که ندارم.
 الآن که دراز کشیده بودم توی تخت‌م و Requiem for a Dream می‌دیدم و توی فکر تنهاییِ یک پیرزن در یک آپارتمان شصت‌متری تاریک با یک تلویزیون غصه می‌خوردم-درحالی که خودم تنها توی یه‌اتاق پونزده‌متری تاریک با یه لپ‌تاپ نشستم!-٬ س. تکست داد « نگار بارون‌ه. بریم بیرون؟»
 به خودم گفتم این همون‌ اتفاقی نبود که یه‌روز آرزو کردی؟ درسته که اینجا ابری‌ه و بارون نمیاد هنوز٬ درسته که دیروز چهارساعت بیرون بودی و دیگه حالِ بیرون رفتن نداری٬ اما این تحقق همون آمال نیست؟ دیگه چی می‌خوای ازین‌ دنیای لعنتی؟
 جواب دادم اینجا بارون نمیاد ولی ابری‌ه. نمی‌تونم بیام...
 گفت به‌هرحال ما داریم می‌ریم٬ تونستی جوین شو.
 بله٬ من احمق‌ترین‌م. یک‌ احمق که می‌ترسه از اتفاقای خوب٬ یا آدمای خوب. می‌افته گوشه‌ی اتاق‌ تاریک‌ش و جون می‌ده با هزارتا فکر و خیال. 




  • ۹۵/۰۱/۰۸

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی