دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

نگاهش را تماشا کن؛ اگر فهمید٬ حاشا کن.

جمعه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۴، ۰۱:۴۸ ب.ظ
یک. جناب کینگ‌رام با صدای محکم‌شون چه خوش می‌فرمان که؛

 

 من چرا دستِ کم‌ِت گرفتم؟ شدی خاطره.

 

 وقتی اسم آلبوم‌شون رو می‌ذارن  Songs of the Wolves و من خوب می‌دونم که اشاره‌ای به میشا و لولا هم دارن٬ یادم میاد که؛
 دیگه فرقی نداره؛ این خونه سقف نداره.
دو. حالا یه‌دونه نارنگی توی بشقاب سفیدِ گل‌آبیِ -سابقاً-موردعلاقه‌م کنار دستم‌ه و احساس گرسنگی می‌کنم. نمی‌دونم چه‌طور شد که این‌طور شدم؛ وقتی چیز کوچیکی رو می‌خوام -مثلاً یه‌دونه نارنگی-٬ خیلی راحت می‌تونم خواستنش رو انکار کنم یا اقلاً٬ صبر کنم تا تمایل‌م بهش از بین بره.
 شاید این یه نوع سازش باشه با شرایط موجود و ضعف درونی‌م. شاید چون سال‌ها خواستم‌ش و نداشتم‌ش این عادت ازم آویزون شد٬ و حالا راهی واسه دور انداختن‌ش پیدا نمی‌کنم.
سه. کدها رو دونه‌دونه می‌زنم و سابمیت می‌کنم؛ وقتی با اولین تلاش اکسپت می‌شم٬ به کلمه‌ی سبزرنگ accepted نگاه می‌کنم و دلیلی واسه خوش‌حالی پیدا نمی‌کنم؛ حتی نمی‌بینم که یه سوال آسونِ دیگه حل شده٬ به هزاران سوالی فکر می‌کنم که از پس حل کردن‌شون بر نمیام. اما این فکر چند ثانیه بیشتر دووم نمیاره. روی سوال بعدی کلیک می‌کنم تا خواه‌ناخواه مشغول خوندن صورت سوال بشم٬ بعد دیوانه‌وار هجوم ببرم به SublimeText و دیوانه‌وارتر٬ با خودم رقابت کنم توی استفاده نکردن از چرک‌نویس و trace نکردن؛ مثل مگسی که کلی بال می‌زنه تا برسه به یه ارتفاعی٬ بعد با بال نزدن سعی می‌کنه ادای عقاب رو دربیاره٬ و لزوماً همون لحظه با مغز نمی‌خوره زمین؛ یکم توی هوا خوش می‌گذرونه و بعد با مغز می‌خوره زمین. بعضی وقتا هم شانس میاره و سوار بر باد موافق می‌شه. هاها! 
چار. چندروزی‌ه دلم موهای یه‌رنگِ‌دیگه می‌خواد. گرچه٬ هنوز نمی‌دونم چه رنگی...
 
 
 
 
  • ۹۴/۱۲/۲۸

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی